غروب

تنگ غروبه خورشيد اسيره...

چینی های فارسی بلد

پنجشنبه بدون تعیین کردن مسیر و تنها رفتم شیرپلا.بارش دائم برف از دربند تا شیرپلا و سکوت کوه یک مسیر قشنگ را بوجود آورده بود.در شیرپلا در حال تصمیم گیری بودم که کجا برم؟در افکار خودم فرو رفته بودم که ابراهیم یکی از دوستانم به شیرپلا رسید.ابراهیم هم مث خودم در تهران وظیفه امریه دار است.ابراهیم هم تنها اومده بود.پس از صحبت کردن تصمیم گرفتیم که شب در شیرپلا باشیم و فردا به کلکچال بریم.صبح با یک هوای آفتابی به طرف کلکچال حرکت کردیم و در این میان هم دو نفر از دوستان هم به ما پیوستند.واقعا که صحنه های زیبایی در این مسیر دیدیم که متاسفانه هیچ عکسی نگرفتم. در آخرهای مسیر بودیم که به یک گروه چهارنفره خارجی رسیدیم که مال آسیای جنوب شرقی بودند..هیچ وقت نتونستم ژاپنی ها و چینی ها و کره ای ها و فلیپینی ها رو از هم تشخیص بدم.اینها هم نفهمیدم مال کدوم کشور بودند.فقط قدهای کوتاه و موهای صاف و چشم های کشیده و صورت کمی سیاه آنها با کوله هایی که بر دوششان بود منو یاد شرپاها و خودم هم جای ادموند هیلاری برای صعود به اورست انداخت!خلاصه محض خسته نباشید و اخلاق مهمان نوازی ایرانی یک جمله انگلیسی have a good dayبه آنها گفتیم آنها هم در جواب به ما فارسی گفتند خسته نباشید، خوش بگذره ، خداحافظ و...!
این مسیر هم به علت داشتن صحنه های زیبا و قشنگ و از همه مهمتر خلوتی که تا قسمتی از مسیر ادامه داشت خیلی چسبید...جای دوستان خالی...