آبي بيكران


دريا مثل روزهاي قبل آرام نيست.يه جورايي تلاطم داره، درست مثل قلبت.آفتاب تند و سوزان ظهر جنوب پوست سوخته شده ات رو مي سوزونه.قايق كه مي ايسته، اولين نفري هستي كه آماده ميشي و به داخل آب شيرجه مي زني.فكر مي كني كه آرومت مي كنه.هر چه زودتر بري آروم تر
ميشي.خودتو كه روي آب رها مي كني آروم ميشي.قلب دريا بزرگتر از هر چيز است.حتي تو رو در دلش جا ميده.احساس مي كني كه تو رو دوست داره.تو هم اونو دوست داري.شوري آب دريا پوستت رو ميسوزونه اما اين كه چيزي نيست.بچه ها هم ميان. هر كدوم با فاصله اي در روي آب ميمونند.ياد شعري مي افتي ... دردي در كار نيست،داري دور ميشي.كشتي دوري كه در افق دود مي كند،تو از ميان امواج مي آيي، ،لبهايت تكان مي خورد، اما نميشنوم كه چه مي گويي...
دستورات و راهنمايي ها كه داده ميشه آماده ميشين كه برين زيرآب.دوست داري كه با مهدي بري.اون هم يه احساسي مث تو داره.احساسي كه شايد براي هر دو نفرتان خطرناك باشه.برين پايين و
خودتونو در آبي بيكران گم كنيد. ميلاد است كه با تو همراه ميشه.علامت ميدي و پايين و پايين و پايين تر ميرين.
خورشيد از اون بالاها به درون آب ميتابه.ماهي ها،طوطياها، مرجانها و ...و اون آبي بيكران.آبي كه هميشه ميخواستي در اون گم بشي.اين بار خيلي مي خواستي بري و گم بشي اما نشد...
هوا رو كه فرو مي بري،دهني ات را رها مي كني و دوباره بر دهان ميزني و دوباره تكرار مي كني.قطب نما رو نگاه مي كني و ميلاد رو راهنمايي مي كني.اين بار تنها مي خواهي بگردي، نه ميخواهي عكس بگيري، نه ميخواهي صدف جمع كني،نه تمرين كنيد .فقط ميخواهي كه در اين آبي بيكران گم بشي.مي خواهي يه ترانه رو زمزمه كني اما مث دفعات قبل نمي توني.هيچوقت نتونستي حس زميني ات رو در اين آبي بيكران داشته باشي.اين آبي يه حس جدا داره.حس گم شدن و ازيبن رفتن.همون حرف مهدي كه مي گفت اميدوارم كه هر دفعه ميرم ديگه بالا نيام،همون حسي كه الان هم خودت داري...هوات روي رزرو است ديگه بايد بالا بري به ميلاد اشاره مي كني كه تا قايق غواصي كنيد.قطب نما مي زني و ادامه مي دهيد.به سطح آب كه مي رسيد در كنار قايق هستيد.بچه ها كم كم به سطح آب بر مي گردند.براي غوص بعدي هيچكدومتون انگيزه نداريد.خيلي خالي هستي...
قايق كه به طرف جزيره حركت مي كنه براي خودت ترانه اي رو زمزمه مي كني...
تو يه شعله مهيبي
منم او خوشه گندم
كه تو دست تو گرفتار حريقم
يه غريقم رفته از حافظه ساحل و مردم...


بدون شرح

بدون شرح

ازچپ به راست : مهدي - ميلاد - سعيد و طاهر

ازچپ به راست : ميلاد - طاهر- سيامك - مسعود - سعيد - مهدي